این دیوار در ابتداییترین سطح خود نتیجه شگفتانگیز خطای انسانی، خودانگیختگی و شجاعت فردی بود. «آن اپلباوم»، مورخ و ستوننویس میگوید: «این از پیش تعیین نشده بود. فروپاشی این دیوار پیروزی خیر بر شر نبود. این در واقع بیکفایتی و البته شانس بود.» در اوایل عصر همان روز سرنوشتساز ۹ نوامبر، یک کنفرانس خبری تاریخی هم به نوبه خود به وقوع پیوست. با وجود اعتراضات گسترده و موجی از پناهجویان آلمان شرقی که قبلا از طریق مجارستان و کشوری که روزگاری چکسلواکی نامیده میشد از کشور گریخته بودند، «گونتر شوابسکی»، رهبر حزب کمونیست برلین شرقی، روزنامهنگاران را برای اعلام یکسری اصلاحات برای سهولت و برداشتن محدودیتهای سفر خبر کرد. وقتی از او پرسیده شد که قواعد جدید چه زمانی اجرایی خواهند شد، شوابسکی اندکی مکث کرد و به نوشتههای پیش رویش با ابروانی در هم کشیده نگاهی انداخت. سپس سر بلند کرد و پاسخی هوشمندانه داد و اعلام کرد که «اجرایی شده، تا جایی که میدانم… الان… بلافاصله اجرا شده است.»
اشتباه بود. پولیتبورو تصمیمی از این دست نگرفته بود. قرار بود تعدیلات اندکی برای قواعد مربوط به ویزا برای «جنبش مقاومت» اعلام شود. اما خیلیها شوابسکی را با کلماتش بهخاطر میآورند. پس از اخبار اصلی آلمانغربی که محبوب مردمان آلمان شرقیای بود که اعتماد خود به رسانههای تحت کنترل دولت را از دست داده بودند، رسما اعلام شد که دیوار برداشته شده و جمعیت کرور کرور به سوی ایست بازرسیهای واقع در دیوار برلین حرکت کرده و خواستار عبور شدند. فروریختن دیوار برلین یکی از مهمترین حوادث تاریخی آلمان و جهان در عصر معاصر به شمار میآید. از سال ۱۹۶۱ تا ۱۹۸۹ دیوار برلین نه تنها یک شهر، بلکه جهان را به دو بخش تقسیم کرده بود. در یکی از آن ایست بازرسیها، یک افسر «استاسی» که همیشه وفادار به رژیم بود، در شیفت شب مشغول کار بود. نام وی سرهنگ «هارالد جاگر» بود. دستور او این بود که مردم را گمراه کند و دور سازد. با افزایش جمعیت، سرهنگ بارها و بارها اخبار به روز را به اطلاع مافوق خود میرساند. اما هیچ دستور جدیدی داده نشد. در مواقعی، او به وزارتخانه مربوطه گوش فرامیداد؛ جایی که او صدای یکی از مقامات ارشد را که از فرامین او سوال میکرد، شنید.
جاگر در مصاحبه با اشپیگل آن روزها را چنین بهخاطر میآورد: «فردی در وزارتخانه پرسیده بود آیا رفیق جاگر در جایگاهی هست که وضعیت را به درستی ارزیابی کند یا از روی ترس رفتار میکند. وقتی این را شنیدم، انگیزه کافی پیدا کردم.» او میگوید فریاد زدم، گوشی را گرفتم و گفتم «اگر باور ندارید، پس گوش کنید.» سپس گوشی را با قدرت تمام از پنجره به بیرون پرت کردم. اندکی بعد، آقای جاگر از مافوق خود سرپیچی کرد و مرز را باز کرد و موجب تاثیرات دومینوواری شد که سرانجام موجب از میان بردن تمام ایست بازرسیها در برلین شد. تا نیمه شب، شرقیهای پیروز از دیوار بالا میرفتند تا به آن سوی دیوار بپرند و قهوه بخورند و به رقص و پایکوبی بپردازند. حتی یک گلوله هم شلیک نشد. هیچ تانکی هم از سوی شوروی مشاهده نشد. «الکس کلاوس مییر»، مدیر بنیاد دیوار برلین میگوید این شاید بزرگترین معجزه آن شب ۹ نوامبر بود. او میافزاید: «این یک انقلاب صلحآمیز بود، اولین انقلاب صلح آمیز در نوع خود. آنها آماده همه چیز بودند غیر از شمع روشن کردن و نیایش.» در تمام دوران برقراری دیوار برلین، بیش از ۱۴۰ نفر درحالیکه سعی داشتند فرار کنند جان خود را از دست دادند. روند وحدت دوباره آلمان از روز باز شدن دیوار برلین تا وحدت دو کشور ۳۲۹ روز به طول انجامید. این روند کاملا مسالمتآمیز بود و هیچ گلولهای در آن شلیک نشد.
«ایدا سیکمان»، ۵۸ ساله، در ۲۲ اوت ۱۹۶۱ به اولین قربانی تبدیل شد، درست ۹ روز پس از آنکه ساخت دیوار تمام شد. دلیل مرگ او چه بود؟ او از پنجره طبقه سوم خانهاش به پایین پرید؛ درحالیکه جلوی خانهاش در Bernauer Strasse به بخشی از مرز تبدیل شده بود و در جلوی خانهاش مملو از آجر شده بود. «پیتر فچر»، ۱۸۸ ساله یک سال بعد هم معروفترین قربانی نام گرفت. او که تلاش داشت از دیوار بالا برود چند بار از پشت مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در بخش شرقی به زمین افتاد. او یک ساعت به این شکل روی زمین بود و درخواستهای کمک او راه به جایی نبرد. نیروهای مرزی آلمان شرقی فقط او را نگاه میکردند و دوربینهای آلمان غربی هم تصویر او را برمیداشت. جوانترین قربانی «هولگر.اچ» ۱۵ ماهه بود که در حالی بهحال خفگی جان خود را از دست داد که مادرش میکوشید او را ساکت کند؛ درحالیکه کامیونی که تلاش داشت تا خانواده را پنهان کند در ۲۲ ژوئن ۱۹۷۱۱ مورد بازرسی قرار گرفت.والدین آن کودک تلاش داشتند تا پنهان شوند؛ اما نمیدانستند که کودکشان مرده است.
برای نیمه اول سال ۱۹۸۹ تقریبا عبور از آلمان شرقی غیرممکن بود. آخرین کشته این دیوار در فوریه همان سال بود و آخرین تیر هم در آوریل شلیک شد. شورویها تظاهرات آلمان شرقی را در ژوئن ۱۹۵۳ سرکوب کردند و شورشهای مشابهی را هم در مجارستان در ۱۹۵۶ و در پراگ در ۱۹۶۸ سرکوب کردند. در ژوئن ۱۹۸۹، درست ۵۵ ماه پیش از فروپاشی دیوار برلین، حزب کمونیست چین مرتکب کشتار میدان تیان آنمن شد. اپلباوم میگوید: «آنها ۴۰۰ سال به مردمتیراندازی کردند. هیچکس نمی دانست در ۱۹۸۹ آنها چه میخواهند بکنند.» اما سال ۱۹۸۹۹ سال متفاوتی بود. در آخر، آنچه به مردم انگیزه داد تا مقاومت کنند، مجموعهای از شوکها بود که کمونیسم شوروی را تا مغز استخوان به لرزه افکنده بود. جنبش همبستگی موفقیتآمیز لهستان که در انتخابات نیمه آزاد همان سال به اوج رسید، یکی از این موارد شوکآمیز بود. شوکهای دیگر عبارت بودند از مجموعهای از اصلاحات اجتماعی و سیاسی در اروپای شرقی تحت کنترل شوروی که میخاییل گورباچف، رهبر شوروی، امیدوار بود که با این اصلاحات بتواند کنترل حزب کمونیست خود را حفظ کند.
به گفته اپلباوم، شاید مهمترین مساله باور به این بود که سیستم مدتهاست از میان رفته است و فقط مترسکی از آن باقی مانده بود. او میگوید: «ایدئولوژی فروپاشیده بود و مردم به هیچ چیز باور نداشتند.» عصر سرگشتگی بود. فروپاشی دیوار برلین، پایان تاریخ بود و لیبرالیسم به الگوی غیرقابل چالش مدرنیته تبدیل شد. اکنون این «غیرلیبرالیسم» چینی است که غرب را به چالش میکشد. نهم نوامبر ۲۰۱۹۹، سیامین سالگرد فروپاشی دیوار برلین است. اپلباوم میگوید: «درسی که از این فروپاشی آمیخته میشود این است: جوامعی که دست به اصلاح نمیزنند، محکوم به مرگ هستند.»