true
آن سوپر استار بفروش و پرکار… آنکه متخصص بود در تکان دادن گیشه و بازار!
روزي او را پرسيدند كه: « بد ترين خاطره اي كه از دوران بي حاصلِ درس و مشق! به خاطر داري چيست؟!»
پس پاسخ داد: «ترسناک ترين جمله اي كه در طي دوران كوتاه تحصيل! در ذهنم مانده است اين بود كه “يه برگه ي سفيد از کيفتون بيرون بياريد!” » از همين روي بود، كه چون از مكتب خانه اخراجش كردند، طي جمله اي قصار فرمود: «نيكا مدرسه اي كه بدش ماييم!»اينگونه بود كه به اخراجي بودن خو گرفت و..
سرویس خواندنی های «فردا»:مطلب پیش روی از سری مطالب ستون ویژه “تذکرة الرجال ” فردا است. “رفیق بی کلک” و “پ.خالتور” نویسندگان این بخش هستند که در نظر دارند با نگاهی متفاوت و طنزگونه به بررسی احوالات چهره های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و .. بپردازند. در این مطلب «رفيقِ بي كلك» به سراغ «امین حیایی»رفته است.
سرویس خواندنی های «فردا»:مطلب پیش روی از سری مطالب ستون ویژه “تذکرة الرجال ” فردا است. “رفیق بی کلک” و “پ.خالتور” نویسندگان این بخش هستند که در نظر دارند با نگاهی متفاوت و طنزگونه به بررسی احوالات چهره های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و .. بپردازند. در این مطلب «رفيقِ بي كلك» به سراغ «امین حیایی»رفته است.
***************************
آن سوپر استار برفوش و پرکار، آن که متخصص بود در تکان دادن گیشه و بازار! آن که در بسیاری از فیلم ها بود در کنار شریفی نیا، آن بازيگر پوپك و مش ماشالاه و قلادههای طلا ! آن اكتور فیلم اخراجی های یک و دو سه، آن که به گلزار ارادتی داشت خاصه! آن جوان با سابقه و پیشکسوت جوان، آن که به نرخ روز نمی خورد نان! آن هنر پيشه فيلم هاي طنز و فكاهي، آن كه در ايفاي نقش نمي كرد كوتاهي! آن مريد شیخنا مسعود خان ده نمكي، آن که نیم عمرش خوش بود الکی! آنكه شبيه بود قيافه اش كمي به حميد بقايي، مولانا امین خان حیایی! معروف به بيژن مرتضوي! ادام الله فروشه فی السینما!
ساکن منطقه ی خوش آب و هوای لواسان بود و از دود و دم ترافیک تهران گریزان بود و در کنار همسرش از معدود زوج های خوشبخت سینمای ایران بود و از تفحص ديگران در باب دستمزد بازيگران، نالان بود!
از دوران کودکی اش نقل است که بسيار شيطان بود و بازي گوش، به طوري كه پيوسته از ديوار راست بالا و پايين مي رفت! همبازيانش اين خاطره را در باب دوران خردي اش نقل كرده اند كه: «مولانا حيايي تا شش سالگی گمان می کرد اسمش “دست نزن” است!» الله اعلم!
روزي او را پرسيدند كه: « بد ترين خاطره اي كه از دوران بي حاصلِ درس و مشق! به خاطر داري چيست؟!» پس پاسخ داد: «ترسناک ترين جمله اي كه در طي دوران كوتاه تحصيل! در ذهنم مانده است اين بود كه “يه برگه ي سفيد از کيفتون بيرون بياريد!” » از همين روي بود، كه چون از مكتب خانه اخراجش كردند، طي جمله اي قصار فرمود: «نيكا مدرسه اي كه بدش ماييم!»
اينگونه بود كه به اخراجي بودن خو گرفت و زان پس در هنگام آواز خواندن تك تك نت ها خارج بخواند و حتي اين آخري ها شايعه پناهنده شدنش به خارج بر سر زبان خلايق افتاد!
آورده اند كه بسيار انسان دغدغه مندي بود، از جمله اينكه دغدغه ي خاصي براي خواننده شدن داشت! و مي گفت: «اگر مردم كمي از خود گذشتگي نشان بدهند و از خواندنم استقبال كنند، چند صباحي در عالم سينما كم كار مي شوم و در موسيقي پركار!» يكي ديگر از دغدغه هاي قابل احترامش اين بود كه آيا در هنگام تناول چلو كباب، برنج و کبابش با هم به اتمام مي رسد يا نه! و از اين قسم موارد بسيار در كارنامه اش ثبت داشت.
نقل است که دست مزدهای آنچنانی را حق خود می دانست و پس از سال ها تلاش از این ناراحت بود که چرا خانه ی ویلایی اش، که استطبلی مخصوص نگهداری اسب نیز در آن تعبیه بود، از آن خودش نیست و اجاره ای است! این قدر کم توقع و قانع و با حيا بود، اين امين خان حيايي!
نقل است كه روزي در حالي كه نشسته بود حالي بس عجب او را درگرفت و به كلي دگرگون شد. پس به ناگاه صداي ويز ويزي در گوشش صدا كرد و خطاب به او ندا كرد: «يا حيايي! چه نشسته اي! بدان و آگاه باش كه تنها موجودی که با نشستن، به موفقیت می رسد، مرغ است!» پس اين سخن در جانش كارگر افتاد و با خود عهد كرد كه: «ديگر ننشينم و صبر پيش نگيرم، مگر آنكه دگران با زور مرا بر سر جايم بنشانند!» پس زان پس فيلم را با فيلم روشن كرد! به طوري كه بعدها كارش به حدي بالا گرفت كه ركورد اكران شش فيلم، در يك سال!! را به نام خودش ثبت نمود! دست هيچ كس مرساد، بر اين همه كار آفريني و تلاش!!
نقل است كه به ورزش شنا عشق مي ورزيد و گاه و بي گاه به ديگران توصيه مي كرد كه شنا كردن را ياد بگيريد. آورده اند كه روزي از كنار رودخانه اي خروشان گذر ميكرد كه صدايي توجه او را به خودش جلب نمود. پس نزديكتر رفت و بيشتر دقت نمود. از قضا مردي اجنبي به درون آب افتاده بود و با گفتن جمله « help!helpL» درخواست كمك مي نمود. پس مولانا حيايي با خود گفت كه بايد او را نصيحتي سودمند نمايم. پس فرمود: « اي كم خرد! اگر به جای آنكه عمرت را صرف يادگيري زبان، در اين آموزشگاه و آن موسسه مي كردي، به كلاس شنا رفته بودی، اكنون غرق نمي شدي!» مريدان نقل كرده اند كه آن توريست با شنيدن اين سخن، آنقدر آب بخورد كه به حق تعالي پيوست!
رفيقِ بي كلك- فردا نیوز
true
true
https://parsipress.ir/?p=1163
true
true