true
زمانی که شانه های درخشان سحر قصد دارد باران مهربانیش را بر زمین ببارد در عمق صدای ترسناک دل کودکی می لرزد و پای مادری لیز میخورد در قاموس دستان لرزان زمین.
ساعتی بعد واژه ها در عمق حادثه حبس میشوند و ضجه های اسمان بر دوش مردان فرو میریزد تا قلم تاب نوشتن اشکهای غم انگیز کودکان وقصه های پر درد مادران نداشته باشد.سکوت از سر روی ویرانه ها فرو می ریزد، کوچه وسقف وارونه بوی مرگ میگیرد وقتی کودکان را از میان دیوارهای خوابیده بیرون می کشند
از این همه ازدحام مرگ در دستان مادران وچشمان اندوه بار پدران که جنازه فرزندان رشیدشان را از میان خانه های فروریخته بیرون میکشند نمی توان گذشت
از این همه پاهای وچشمان گم شده کودکان نمی توان گذشت
از این همه مرگ ریخته در پیراهنهای دختران ومادران نمیتوان گذشت
از این همه تلخی در زمان از این همه زندگی فرو ریخته از این همه مرگ نمی توان بی مهابا گذشت
از این همه لغزش زمین بر دستان له شده و صورتهای خراشیده نمی توان گذشت
از این ویرانی از این همه سقفهای فرو ریخته و کوچه های مرگ بار نمی توان گذشت
وقتی اسمان زمین گیر میشود در دل انسانها در سطرهای بی کسی ودلهراور کودکان
باهمه ای دلتنگی های زمین هنوز میتوان زندگی را در نگاه نوزاد تازه متولد شده زرقان دید می توان از فراز اسمانها جهانی را لمس کرد که خدا آن را معنا بخشیده.
خاکت لرزید دلمان نیز هم
باری…دوباره همدلی دوباره زندگی تا شقایق هست…
باشون ساغ السون آذربایجانیم
true
true
https://parsipress.ir/?p=1996
true
true